شب های تهران
نویسنده:
غزاله علیزاده
امتیاز دهید
غزاله علیزاده در رمان شبهای تهران، نگاهی ویژه و دگر گونه به جامعه خود دارد. او در این داستان به شرح حالات درونی و روانکاوی کسانی می پردازد که خاستگاه طبقاتی خرده مالکان را دارند. قهرمانان داستان یک مرد و دو زن هستند. آنها در درون خود و درگیر با خود با رفتارهای خردمالک مآبانه می کوشند هر کدام به گونه ای خویشتن را بیابند؛ و در این راستا است که هر یک از آنان در عین ناتوانی دیگری را توانا می پندارد. در صورتی که هیچیک از آنها توانا نیستند، در ک درستی از مفهوم هستی ندارند و سوال بزرگ این نوشته این است که: چرا آفریده شده ایم تا رنج بکشیم.
اما رنجهای که اینان می کشند رنجی نیست که از سر گرسنگی و تهیدستی و دوگانگی طبقاتی باشد. رنج اینان از گونه دیگری است.
نگرانی غزاله علیزاده از گونه روشنفکرانه است. در این کتاب غم نان - غم خانه و سرپناه - دوگانگی و تهیدستی هیچگاه برای قهرمانان آن نگران کننده نیست. آنان در دنیایی سیر می کنند که این نگرانیها در آن راه ندارد. اینان نیم نگاهی هم به دور و بر خود نمی اندازند و اگر هم با گرفتاری هایی از این دست روبرو شوند، برخوردی رمانتیک با آن دارند. هر سه تن آدم این داستان ژرفناک در خود فرو رفته و تنهایند. بهزاد، هنرمند نقاشی که رفتارها و کنشش هایش آرمانگریانه می نماید، در آغاز دلباخته زنی است سرگشته و گریزان اهل ناکجاآباد و آنگاه که این زن ترکش می کند، با یاد او به زندگی ادامه می دهد. آسیه دختری است که غم تنهایی او را از کودکی همواره رنج می داده و در پی آن است تا خویشتن گم گشته اش را بازیابد. نسترن دختری است که آرزو دارد خود را به رده مردمان پولدار بالا بکشد و شیفته بهزاد است.
شبهای تهران چندان به موشکافی در فکر آدمهای داستان نمی پردازد. عشق آدمها در آن انگیزه درستی ندارد. چرا نقاش این گونه شیفته آسیه می شود؟ چرا آسیه به عشق نقاش پاسخ داده و سپس او را رها می کند؟ چرا نسترن دلباخته نقاش است و چرا نقاش از او گریزان است؟ آدمهای داستان همه به گونه ای با خود درگیرند. درگیر غمهای دور و شاید ناشناخته شان.
در داستان های علیزاده بورژوازی در همه جا رخنه کرده بود. دست کم در دو رمان «شبهای تهران» و «خانه ادریسی ها». نگارش او استوار، توانمند، شیوا و پرکشش است. توصیف هایش بسیار موشکافانه و هنرمندانه است. هر چند داستان هایش زندگی تلخکامانه و اندوهبار آدمها را بازگو می کند. شاید بتوان او را نویسنده ای بد بین بشمار آورد. نویسنده ای که به جبر و سرنوشت گریز ناپذیر زندگی باور دارد.
آدمهای وی همگی دربند جبر زندگی اند. همه آنان در پیله هایی که به دور خود تنیده اند، گرفتارند و تسلیم سرنوشت زندگی خودند.
غزاله علیزاده بیشتر به کاوش درون افراد می پردازد تا به چالشهای بیرونی. با آنکه خود زن است، قهرمانان داستانش مردان هستند. زنان داستان او آدمهایی سست و شکننده اند. تنها زنان پیر و با تجربه استوار و پابرجایند و بی هیچ گونه نگرانی و چون چرای بود و نبود خود و به دور از هر گونه بیم و امید تنها با کوله باری از تجربه در آرامش زیستن، زندگی را به پیش می برند.
بیشتر
اما رنجهای که اینان می کشند رنجی نیست که از سر گرسنگی و تهیدستی و دوگانگی طبقاتی باشد. رنج اینان از گونه دیگری است.
نگرانی غزاله علیزاده از گونه روشنفکرانه است. در این کتاب غم نان - غم خانه و سرپناه - دوگانگی و تهیدستی هیچگاه برای قهرمانان آن نگران کننده نیست. آنان در دنیایی سیر می کنند که این نگرانیها در آن راه ندارد. اینان نیم نگاهی هم به دور و بر خود نمی اندازند و اگر هم با گرفتاری هایی از این دست روبرو شوند، برخوردی رمانتیک با آن دارند. هر سه تن آدم این داستان ژرفناک در خود فرو رفته و تنهایند. بهزاد، هنرمند نقاشی که رفتارها و کنشش هایش آرمانگریانه می نماید، در آغاز دلباخته زنی است سرگشته و گریزان اهل ناکجاآباد و آنگاه که این زن ترکش می کند، با یاد او به زندگی ادامه می دهد. آسیه دختری است که غم تنهایی او را از کودکی همواره رنج می داده و در پی آن است تا خویشتن گم گشته اش را بازیابد. نسترن دختری است که آرزو دارد خود را به رده مردمان پولدار بالا بکشد و شیفته بهزاد است.
شبهای تهران چندان به موشکافی در فکر آدمهای داستان نمی پردازد. عشق آدمها در آن انگیزه درستی ندارد. چرا نقاش این گونه شیفته آسیه می شود؟ چرا آسیه به عشق نقاش پاسخ داده و سپس او را رها می کند؟ چرا نسترن دلباخته نقاش است و چرا نقاش از او گریزان است؟ آدمهای داستان همه به گونه ای با خود درگیرند. درگیر غمهای دور و شاید ناشناخته شان.
در داستان های علیزاده بورژوازی در همه جا رخنه کرده بود. دست کم در دو رمان «شبهای تهران» و «خانه ادریسی ها». نگارش او استوار، توانمند، شیوا و پرکشش است. توصیف هایش بسیار موشکافانه و هنرمندانه است. هر چند داستان هایش زندگی تلخکامانه و اندوهبار آدمها را بازگو می کند. شاید بتوان او را نویسنده ای بد بین بشمار آورد. نویسنده ای که به جبر و سرنوشت گریز ناپذیر زندگی باور دارد.
آدمهای وی همگی دربند جبر زندگی اند. همه آنان در پیله هایی که به دور خود تنیده اند، گرفتارند و تسلیم سرنوشت زندگی خودند.
غزاله علیزاده بیشتر به کاوش درون افراد می پردازد تا به چالشهای بیرونی. با آنکه خود زن است، قهرمانان داستانش مردان هستند. زنان داستان او آدمهایی سست و شکننده اند. تنها زنان پیر و با تجربه استوار و پابرجایند و بی هیچ گونه نگرانی و چون چرای بود و نبود خود و به دور از هر گونه بیم و امید تنها با کوله باری از تجربه در آرامش زیستن، زندگی را به پیش می برند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شب های تهران